آی ام وری انگری

عصر سه شنبه برگشتیم تهران 

چهارشنبه نوبت دکتر داشتیم.از ساعت ۱ بعد از ظهر تو کلینیک رو صندلی های چوبی مزخرف نشستم و حرص خوردم 

اول به خاطر همسر که ساعت ۷ نوبت اینترنتی گرفته اما از ساعت یک رفته تو کلینیک نشسته. میگه من این مدت همیشه اول وقت اومدم چون مریض اول وقت نبوده رفتم ویزیت شدم واقعا این اخلاقش رو اعصاب منه نمیفهممش فکر کن دو ساعت معطل بشی که نفر اول یا دوم ویزیت بشی.‌‌

فقط یه بار بهش گفتم وقتی ساعت ۷ نوبت داشتی چرا این ساعت پاشدی اومدی؟ منشی هم بهت گفت شما ساعت ۷ اینترنتی نوبت گرفتی الان اومدی میگی من از ساعت یک اینجا نشستم مگه تقصیر منه؟  رنگش رو قرمز میکنه میگه مگه من بهت گفتم بیا دنبالم حالا هم اسنپ بگیر برو خونه .‌‌به نظرتون این جمله "میای؟ اگه میای زودتر آماده شو من میخوام برم" چه معنی میده؟ 


دوم به خاطر بی مسئولیتی پزشکان، اول که ساعت ۲.۵ زنگ زده و گفته ساعت ۵ میام. ساعت ۶ منشی اجازه داده بریم داخل اونم با هزارتا اعصاب خوردی. بعد از ۵ ساعت معطلی رفتیم داخل مطب دکتر فقط ۵ دقیقه وقت گذاشته هیچ توضیحی راجع به نتیجه پاتولوژی و جراحی نداده فقط به کلمه خوبه خوبه اکتفا کرده بعد میگه باید سی تی و آزمایش جدید بیارید خب آدم متخصص، پزشک متبحر و با تجربه!! تو که میدونستی و گفته بودی بعد از عمل باید درمان رو ادامه بدی جلسه آخر که اومدیم نامه ببریم برا جراحی یه سی تی و آزمایش هم برای یک ماهه دیگه می نوشتی ما رو اینجور اسیر بی مسئولیتی خودت نمی کردی تو این وانفسا و ترافیک و گرما و در نهایت گرونی باید یه ذره هم فکر مردم باشید ما مریض جدیدت نبودیم که !! ۸ ماهه دو هفته یه بار اومدیم پیشت روند درمان رو هم از قبل میدونی واقعا چرا همش به فکر جیبتون هستید که یه ویزیت اضافه بگیرید؟ دیروز ۵۰۰ هزارتومن هزینه کردیم بدون سرسوزنی نتیجه !!!

آهان چرا نتیجه که گرفتیم آخر شب که میخواستم بخوابم چنان عضلات و ماهیچه های پشتم گرفته بودند که نمیتونستم به پشت بخوابم 

۵ ساعت نشستن روی صندلی های چوبی کم نیست 

باور کنید وقتی از کلینیک اومدم بیرون به زمین و زمان فحش می دادم‌


+ به نظرم خوب شد اینجوری شد که ۵ ساعت علاف شد تا همسر باشه سر ساعت پاشه بره مطب نه خودش رو اذیت کنه نه دیگران رو ولی مطمئنم تغییر رویه نمیده و همین راه رو میره 

خدایی دارم از عصبانیت منفجر میشم هیچی هم نمی تونم بگم قشنگ زحمات ۸ ماهه رو نادیده میگیره و اعصاب نداشته ام رو به باد فنا میده 

توکلت علی الله

از عصر روز دوشنبه ۲ مرداد همسر یکباره برخاست و تقریبا با تخت خداحافظی کرده 

روز دوشنبه خاله جان یه عالمه بادمجون  و سبزی های معطر فرستاده بود. نشستم به پاک کردن که همسر اومد رو صندلی نشست و کمکم کرد پاکشون کنم.  عصر داشتم تو بالکن بادمجون سرخ می کردم  گفت من میرم  دارو خانه آنتی بیوتیک بگیرم قرصام تموم شده. گفتم صبر کن بادمجونا تموم شد با هم میریم بعد هم به نظرم دیگه نیازی به خوردن آنتی بیوتیک نیست دکتر به اندازه نوشته اون یه ذره خونابه هم به زودی قطع میشه گفت نه به نظرم باید هنوز بخورم. دیگه صبر کرد تا من کارم تموم شه. پیاده رفتیم تا داروخانه.  یه نون بربری برشته کنجدی هم  گرفتیم و  برگشتیم. مسیر طولانی بود و خوشبختانه همسر همه راه سربالایی رو  بدون وقفه اومد.

روز سه شنبه عزم کردیم که بریم دنبال مدارک پزشکی برای بیمه تکمیلی! ساعت ۹ صبح از خونه زدیم بیرون اول رفتیم بیمارستان پارسیان برای مدارک عمل جراحی . زیاد معطل نشدیم. مدارک آماده بود و دو سه جا باید میرفتیم امضا میدادیم و مهر بیمارستان رو میگرفتیم. بعد اسنپ گرفتیم رفتیم بیمارستان شریعتی برای مدارک پت اسکن. اونجا هم خوشبختانه معطل نشدیم فقط راه زیاد رفتیم. بعد من باید یه عکس OPG از دندونم میگرفتم به همسر گفتم تو فروشگاه بیمارستان بشینه تا من برم دنبال عکس دندونم با کلی بدو بدو و این ساختمون برو اون ساختمون برو کاشف به عمل اومد که بیمارستان عکس رو روی سی دی میده که به درد من نمیخورد. به ناچار دوباره اسنپ گرفتم و اومدیم آدرسی رو که کلینیک دندان پزشکی داده بود تو محله خودمون بود خوشبختانه اونجا هم زیاد شلوغ نبود و عکس رو گرفتیم و دوباره اسنپ گرفتم اومدیم خونه. 

تو خونه مواد غذایی مثل سیب زمینی و پیاز و هویج و...نداشتیم همسر پیشنهاد داد ماشین رو برداریم بریم تره بار گفتم مگه میتونی بشینی پشت فرمون گفت آره مشکل ندارم.(حالا من خودم راننده ام هاااا ولی به شدت بی حوصله ام تو رانندگی)خلاصه رفتیم تره بار اونجا هم کلی خرید کردیم و برگشتیم نزدیک خونه پشت چراغ قرمز تو سرپایینی یهو همسر پاش رو از روی ترمز برداشت تا بیاد کنترل کنه خورد به ماشین جلویی . جوونه از تو ماشین پیاده شد و رنگش عین لبو قرمز شده بود و میخواست شروع کنه به فحش دادن و داد و بیداد کردن که همسر سریع پیاده شد و دستش رو گذاشت روی سینه و شروع کرد به عذرخواهی ... جوونه آروم گرفت و ماشینا رو چک کردن هیچ کدوم آسیبی ندیده بودند ولی طرف میگفت یه پولی به من بده که برم!!! همسر میگفت خب الان بابت چی و چه مقدار من باید خسارت بدم خسارتی که رخ نداده فقط دوتا ماشین سپر به سپر شدن وقتی دید داره زور میگه گفت افسر بیاد تعیین خسارت کنه هرچی ایشون گفت دو دستی تقدیم میکنم. 

هرکی از اونجا رد میشد میگفت بابا چیزی نشده که راه رو باز کنید. جوونه داد وبیداد که نخیر باید خسارت بده من چند وقت پیش خوردم به یه ماشین ۸ میلیون خسارت دادم  یعنی الان اینجا من یه نفر آروم و با شخصیت که مدام داره عذرخواهی میکنه رو گیر آوردم خیلی راحت میتونم تلکه اش کنم !!! (امان از آدمای دزد و نفهم)

هر چی زنگ زدند، افسر نیومد. گرما واقعا بیداد میکرد. پسره زنگ زده بود پدرش، اونم بهش ملحق شد پدره نفهم تر از خودش میگفت از رو چیزی پیدا نیست قطعا از داخل شاسی ماشین مشکل پیدا کرده  

همسر دیگه توان نداشت وایسه گفت برادر محترم من چند وقت پیش جراحی کردم الانم با کمربند و به سختی روی پام وایسادم برو تعمیرگاه بینی و بین الله و شرعا هرچی خسارت خورده تعیین کن من پرداخت میکنم فقط خدا  و حق الناس رو این وسط در نظر بگیر دو سه نفر که اونجا وایساده بودند گفتند ماشین خسارت ندیده ولی درستش همینه برو نشون یه تعمیر کار بده. یارو میگفت نخیر همین جا یه پولی به من بده برم... همسر شماره موبایلش رو داد و گفت من آدم متعهدی هستم دزد و کلاش هم نیستم هر وقت زنگ زدی جواب میدم خسارت رو هم نقدا پرداخت میکنم فقط راه مردم رو باز کن بیشتر از این اذیت نشن... بالاخره کوتاه اومد و رفت...

خسته و کوفته و عصبی ساعت ۱ رسیدیم خونه.

گل پسر اینقدر کلافه بود که مدام میگفت دارم می پوسم تو تهران برای همین صبح دوشنبه ساعت ۵ صبح با قطار رفت قم. ماهم عصر چهارشنبه به اتفاق دامادم راهی قم شدیم که تاسوعا و عاشورا رو قم باشیم حداقل بچه ها حال و هواشون عوض شه. طفلکیا ما رو رسوندن قم دو شب هم اونجا موندن و روز عاشورا ساعت ۹ صبح با قطار برگشتند تهران هرچی گفتیم ماشین رو بردارید و برید گفتند قطار خیلی راحته ترجیح میدن با قطار برن من که امسال اصلا لیاقت حضور در مجالس رو پیدا نکردم. فقط از تی وی تماشا کردم و خودم زیارت عاشورا رو زمزمه کردم 

فعلا قم می مونیم تا دوباره برای درمان کبد برگردیم تهران. کلا امسال معلقم واقعا نمیدونم چی پیش میاد و ما کدوم طرفی هستیم. توکل بر خدا...

+ ببخشید پستم خیلی  طولانی شد.