آی ام وری انگری

عصر سه شنبه برگشتیم تهران 

چهارشنبه نوبت دکتر داشتیم.از ساعت ۱ بعد از ظهر تو کلینیک رو صندلی های چوبی مزخرف نشستم و حرص خوردم 

اول به خاطر همسر که ساعت ۷ نوبت اینترنتی گرفته اما از ساعت یک رفته تو کلینیک نشسته. میگه من این مدت همیشه اول وقت اومدم چون مریض اول وقت نبوده رفتم ویزیت شدم واقعا این اخلاقش رو اعصاب منه نمیفهممش فکر کن دو ساعت معطل بشی که نفر اول یا دوم ویزیت بشی.‌‌

فقط یه بار بهش گفتم وقتی ساعت ۷ نوبت داشتی چرا این ساعت پاشدی اومدی؟ منشی هم بهت گفت شما ساعت ۷ اینترنتی نوبت گرفتی الان اومدی میگی من از ساعت یک اینجا نشستم مگه تقصیر منه؟  رنگش رو قرمز میکنه میگه مگه من بهت گفتم بیا دنبالم حالا هم اسنپ بگیر برو خونه .‌‌به نظرتون این جمله "میای؟ اگه میای زودتر آماده شو من میخوام برم" چه معنی میده؟ 


دوم به خاطر بی مسئولیتی پزشکان، اول که ساعت ۲.۵ زنگ زده و گفته ساعت ۵ میام. ساعت ۶ منشی اجازه داده بریم داخل اونم با هزارتا اعصاب خوردی. بعد از ۵ ساعت معطلی رفتیم داخل مطب دکتر فقط ۵ دقیقه وقت گذاشته هیچ توضیحی راجع به نتیجه پاتولوژی و جراحی نداده فقط به کلمه خوبه خوبه اکتفا کرده بعد میگه باید سی تی و آزمایش جدید بیارید خب آدم متخصص، پزشک متبحر و با تجربه!! تو که میدونستی و گفته بودی بعد از عمل باید درمان رو ادامه بدی جلسه آخر که اومدیم نامه ببریم برا جراحی یه سی تی و آزمایش هم برای یک ماهه دیگه می نوشتی ما رو اینجور اسیر بی مسئولیتی خودت نمی کردی تو این وانفسا و ترافیک و گرما و در نهایت گرونی باید یه ذره هم فکر مردم باشید ما مریض جدیدت نبودیم که !! ۸ ماهه دو هفته یه بار اومدیم پیشت روند درمان رو هم از قبل میدونی واقعا چرا همش به فکر جیبتون هستید که یه ویزیت اضافه بگیرید؟ دیروز ۵۰۰ هزارتومن هزینه کردیم بدون سرسوزنی نتیجه !!!

آهان چرا نتیجه که گرفتیم آخر شب که میخواستم بخوابم چنان عضلات و ماهیچه های پشتم گرفته بودند که نمیتونستم به پشت بخوابم 

۵ ساعت نشستن روی صندلی های چوبی کم نیست 

باور کنید وقتی از کلینیک اومدم بیرون به زمین و زمان فحش می دادم‌


+ به نظرم خوب شد اینجوری شد که ۵ ساعت علاف شد تا همسر باشه سر ساعت پاشه بره مطب نه خودش رو اذیت کنه نه دیگران رو ولی مطمئنم تغییر رویه نمیده و همین راه رو میره 

خدایی دارم از عصبانیت منفجر میشم هیچی هم نمی تونم بگم قشنگ زحمات ۸ ماهه رو نادیده میگیره و اعصاب نداشته ام رو به باد فنا میده 

نظرات 24 + ارسال نظر
بلوط یکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت 11:59 https://qazalkhan.blogsky.com/

سلام خانم مهندس جان
اول از همه عذرخواهم بابت تاخیر طولانی مدتم و اینکه کامنت آخرتون بی پاسخ موند.


برای همسر محترمتون و همچنین خودتون آرزوی سلامتی دارم، ان شاءالله به زودی سلامتی کاملشون رو بدست میارن.

کلا قشر پزشک آن تایم نیستن در اغلب اوقات مثلا من امروز 7.5 صبح کلینیک وقت داشتم از ساعت 7وربع اونجا حاضر بودم ولی تازه ساعت 8 منشی اومد

سلام بلوط عزیز دیگه داشتم از برگشتنت نا امید میشدم خوشحالم که بازم هستی
ممنون عزیزم خدادبه شما هم سلامتی بده
آن تایم بودنشون رو قبول دارم گاهی اوقات پیش میاد اما اینکه بخوان مریض رو مدام به بهانه های واهی بکشونن مطب آدم رو آزار میده

نل یکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت 10:39

سلام
آرومی الان؟

سلام عزیزم
هااااااااا چه جورم

محمد رها شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 19:52 http://Ikhnatoon.blogfa.com

برام جای سئوال شد. آیا شما جزو مهندسهایی هستی که به دکترها اعتماد دارن؟ واقعا چرا فکر میکنی هرچی دکترها میگن براساس تجزیه و تحلیل علت بیماری و مهمتر از همه باسواد بودنشون هست؟
اکثر دکترها در یک حلقه مافیایی "مطب رادیولوژی آزمایشگاه داروخانه بیمارستان فیزیوتراپی کالای پزشکی" قرار دارن که فقط یک نتیجه رو میشه گرفت:
همشون آدمو به شکل گونی پولی می بینن که اگر خالی شد میندازنش تو آشغالی. بعضیام سواد همدیگه رو قبول ندارن و یک مدت بازیت میدن و بلاهایی سر بدنت میارن که تهش می بینی چیزی نبودی جز موش آزمایشگاهی!
بنظرم پولی رو که بابت دوا و درمون میگذاری کنار بگذار برا تغذیه سالم و انجام نرمش یا ورزش بصورت مستمر...
اگر ایمان بیاری به اینکه خودت بدون تکیه بر دارو و دکتر با تامین پروتئین، ویتامین و مواد معدنی از طریق قراردادن محصولات محلی و ارگانیک در سبد غذایی میتونی بر مشکلات بدنیت غلبه کنی واقعا نتیجه اش رو می بینی. چه شما و چه همسرتون فرقی نمیکنه خودتون رو بدست دکتر جماعت نسپرید.
همونجوری که یک مهندس میدونه داخل یک قطعه مکانیکی یا الکترونیکی چه خبره و چه عواملی میتونه عمر قطعه رو افزایش بده و چه عواملی میتونه اونو دچار نابودی کنه میتونه روی بدن خودش هم تصمیمات بهتری بگیره.
طب سنتی و استفاده از گیاهان دارویی که بوعلی سینا برای درمان امراض توصیه میکنه شرف داره به دکترهای امروزی که سطح سوادشون معلوم نیست و طوطی وار ۴تا چیز رو حفظ کردن!

سلام خیلی خوش آمدید ممنون از حضورتان
راستش به همه که اعتماد ندارم . تو روند بیماری همسر اولین پزشک متخصص گوارش تشخیص اشتباه داد مسلما اگه ما بهش اعتماد کرده بودیم الان معلوم نبود سایر اعضای بدن همسر از نظر متاستاز چه وضعیتی داشت برای همین جهت اطمینان بیشتر رفتیم سراغ یه متخصص دیگه که تشخیص ایشون درست بود. بعد معرفی شدیم به دکتر آنکولوژی که ایشون تو وزارت بهداشت یه پست خیلی مهم داشتند. دکتر بسیار خوبیه و با درمانی که شروع کرد خداروشکر کبد به جراحی نیاز پیدا نکرد ولی گفتند باید بعد از برداشتن توده اصلی درمان کبد ادامه داشته باشه حالا چرا جلسه آخر سی تی و آزمایش رو ننوشته خدا عالمه شاید یادش رفته یا عمدا ننوشته اونو دیگه واقعا واگذار کردم به خدا
و این که دکترا الان یه کاسب تمام عیار هستند شک ندارم همین که کارت یه آزمایشگاه یا داروخانه و تصویربرداری رو میده میگه برید اینجا یعنی به ازای هر نفر بیمار یه پورسانت دریافت میکنه
اگه بگم من یه دکتر رو میشناسم با کتابفروشی پایین مطبش قرارداد داره باور میکنید؟ من خودم دوبار رفتم پیشش هر دوبار دوتا کتاب برام نوشت و گفت اگه اینا رو بخونی تو روند درمانت و روح و روانت هم تاثیر داره بار اول خریت کردم رفتم خریدم اما بعدش متوجه شدم علت ارجاع بیمار به کتابفروشی چی هست
در مورد استفاده از طب سنتی باید بگم اینقدر سلول های سرطانی سریع رشد می‌کنند که با داروهای گیاهی نمیشه درمان کرد من خودم سراغ دارم از آشنایان اصلا طب پزشکی رو قبول نداشت رو آورد به طب سنتی اما متاسفانه از دست رفت علتش هم این بود که سرطان به سرعت تو بدنش پخش شد
در هر حال ما در کنار پزشکی طب سنتی رو هم داریم و تا حالا چندتا طب سنتی رو هم مراجعه کردیم خودِ اطبا طب سنتی هم میگند در کنار طب سنتی شیمی درمانی رو هم با قوت ادامه بدید
همانطور که علم پیشرفت کرده بیماری ها هم به همون نسبت پیشرفت کرده و الان واقعا نمیشه فقط به طب سنتی اعتماد و اکتفا کرد

نرگس شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 14:32

راستش خانوم مهندس عزیز میخوام برعکس همه کامنت بذارم. به نظرم وقتی به یه پزشک اعتماد میکنید و مدتها هست باهاش در ارتباط هستید بهتره از خودش بپرسید علت اینکه اون موقع سی تی نخواستید چیه؟ دلیل علمی شو با خوشرویی ازش بپرسید ‌‌‌‌شاید واقعا دلیل مشخصی داره که در حیطه علم پزشکی هست و بیمار و همراهاش نمیدونن اینطوری ازقضاوت کردن دور میشید و تازه اعتماد به دکتر کم نمیشه که خود این کم اعتماد شدن میتونه در روند درمان تاثیرگذارباشه. در مورد ساعت هم واقعا تقصیر دکتر و منشی نیست خوب وقتی بیمار زودتر مراجعه میکنه تقصیر خودشه. البته قطعا شما و همسر خیلی این مدت تحت فشار جسمی و روحی هستید و این شرایط آدم رو شکننده و آسیب پذیر میکنه ‌ از خدای بزرگ براتون سلامتی و آرامش و شفای عاجل میخوام

سلام عزیز
والا تو این مدت دکتر اینقدر خوب عمل کرده بود و برخوردش خوب بود ما تو این جلسه دهنمون بسته شد برای اعتراض ولی واقعا برام جای تعجب بود که دکتر با این همه تجربه چرا چنین مطلبی رو فراموش کرده یا ننوشته
دکتری بود که واقعا درد مردم رو میفهمید خودش بارها و بارها گفته بود وقتی مردم رو تو بیمارستان های دولتی حیران و سرگردان می بینم خیلی غصه می خورم
در مورد حضور در مطب هم گفتم مقصر همسر خودمه که فکر میکنه زودتر بره زودتر نوبتش میشه
کلا خدا هیچ بنی بشری رو محتاج دکتر جماعت نکنه

ممنونم نرگس جان . آدرس نذاشتید

پریسا شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 14:22 http://sepidarsabz.blogsky.com

سلام خاتون عزیزم
واقعا بهتون حق میدم عصبانی بشید. آدم یک وقت‌هایی دلش نمیاد خودش رو کنار بکشه در عوض باید کلی فشار غیر منطقی و غیر ضروری رو تحمل کنه.
امیدوارم سلامتی کامل به همسرتون برگرده و بی‌نیاز بشید از مراجعه به هر گونه دکتری چون واقعا پروسه نوبت گرفتن و منتظر شدن به تنهایی کابوس ترسناکیست

سلام پریسا جان عزیز
ممنونم از همدردی. تو این مدت پیگیر روند درمان بودم دلم نیومد بعد از عمل صحبتای دکتر رو نشنوم ولی حیف که اینجوری پیش‌رفت
ممنونم عزیز دل
روز چهارشنبه وقتی رسیدیم کلینیک همش میگفتم خدایا این کابوس زندگی من کی تموم میشه؟

سلام شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 13:38

با درود
کاملا با شما موافق هستم
خانمها در زمان بیماری هم متعهد به خانواده هستند
بار ها دیده ام همسر در زمانی که کرونا گرفته بود دو لا دولا هم تمیزی می کرد و هم غذا می پخت

سلام
ممنونم از موافقتنون
دقیقا همین تعهد و احساس مسئولیت در قبال خانواده زن رو مجبور میکنه خیلی از دردای خودش رو نادیده بگیره
خدا به شما و همسرتان طول عمر با عزت همراه با سلامتی و شادکامی عطا کنه

مامان یک فرشته شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 11:09

میشه گذاشت پای خستگی و درد و رنجی که از بیماری کشیدن البته میدونم که برای شما هم چیز کمتری نبوده.
اما واقعا قشر دکتر ما شدن تاجر و دلال(بلانسبت دکترای با وجدان که متاسفانه تعدادشون کمه) جدیدا که همشون به ۱۰۰ الی ۲۰۰ تومن ویزیت قانع نیستن و کنارش دستگاهی سونویی چیزی اوردن تا میلیونی درامد داشته باشن

بله میدونم درد و رنجی که تو این مدت کشیده کم نیست داروها به شدت روی اعصابش هم اثر گذاشته دکتر اعصاب هم گفت دلیل سوزش دست و پاهاش ضعیف شدن عصباشه
این قبیل مسائل هم که پیش میاد بیشتر بهم میریزه
باور کنید از پریروز همه فامیل زنگ زدند و نگران که ادامه درمان چه شکلیه وقتی گفتم فرستاده سی تی و آزمایش تعجب کردند و بلا استثنا گفتند چرا همون موقع ننوشته مشخصه هیچی غیر از تجارت و پول به جیب زدن نمیتونه باشه

زهره جمعه 27 مرداد 1402 ساعت 21:54 https://shahrivar03.blogsky.com/

خدا به تنتون سلامتی بده که پرستار صبوری باشید
و به همسرتون سلامتی کامل رو زودتر برگرونه ان شا اله

کاش پزشک هامون یاد بگیرند که برای بیمارهاشون عزت و احترام بیشتری قائل بشند.... البته بعضی ها هم خوب هستند ولی غالباً متأسفانه همینجورند. گاهی باید خدا رو شکر کرد که باز چندتا چندتا داخل نمیفرستند

سلام خیلی خوش آمدید
ممنون عزیزم
کاش یاد سوگند نامه ای که حین پذیرش هم خوندن بیوفتند و بدونند که گذر پوست به دباغ خونه میوفته این مشکلات دامن گیر خودشون هم خواهد شد

بانوی کویر جمعه 27 مرداد 1402 ساعت 21:37 https://banooyekavir.blogsky.com/

خداقوت عزیزم
بقول مامانم بیشتر از هزینه دکتر رفتن, علاف شدن توی مطب ها آدم رو اذیت می‌کنه
انشالله وجود همسر خان قرین تندرستی باشه

دقیقا
ما تو این ۸ ماه هزینه ها کردیم اصلا هم بهش فکر نکردیم ولی این همه راه پاشی بری تهران ۵ الی ۶ ساعت تو کلینیک بشینی بعد دکتر یادش بیاد عههه باید یه سی تی و آزمایش جدید داشته باشی خیلی به آدم زور میاد
ممنونم .
لحظه هاتون قرین سلامتی و آرامش

فاطمه جمعه 27 مرداد 1402 ساعت 17:27 http://Ttab.blogsky.com

به نظرم اکثرمردهاپسربچه هایی بادست وپای بلندتروزبون درازترن.
شما درمقایل یه پسربچه چطورصبرمیکنی,؟درمقابل ایشونم صبورباش

چه توصیف قشنگی کردین
اره باید صبوری کنم

عزیزم بار بعد تنها بفرستشون، البته احتمالا بیاد خونه کلا تلخی و بداخلاقی میکنه و دوتا متلک هم میگه که زنم نیومد و....اما برای سلامتی و آرامش خودت بهتره.
حقیقتا اکثر پزشکان کاسب شدند متاسفانه! من برای زانوم رفتم دکتر، گفت باید تزریق انجام بدی، اگر بهت بگم 20تا سرنگ نوشت، دروغ نگفتم. سه تا هم الکل، پدالکلی نه، این شیشه های یک نفره الکل که یکزمانی تو کیف همه بود.بعلاوه سرنگ مخصوص تزریق توی زانو که فقط از اون استفاده کرد و سرنگهای دیگه و الکل را برداشت برای خودشالبته این بار اولم نبود که این را میدیدم. بار قبل هم روی پام یک چیزی رشد کردن که دکترگفت مو برگرده اینطوری میشه که اندازه یک گردو شد، گفت جراحی میکنم. وسایل جراحی را 3برابر نوشت و اضافیش را جلوی چشمم گذاشت تو کشوی خودش....

تا حالا هم دکتر رو تنهایی میرفت من فقط جلسات شیمی درمانی رو همراهش بودم به اضافه وقتایی که سی تی یا پت اسکن داشته و دوست داشتم خودم پیگیر باشم
وای خدای من اینا چطور شبا سرشون رو روی بالشت میذاره و این لقمه های حروم چطور از گلوشون پایین میره ؟

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 23:24 http://Www.temmuz.blogsky.com

خانوم مهندس، حرفای همسر رو اصلا توجه نکن، خودش الان متوجه حرفاش نیست. فکر کن داره تمجید میکنه ازتون.
یه خرده هم این مدت ازش مراقبت شده، لوس شده خب.
خدا قوت خانوم مهندس. واسه خودتون هم وقت بذارید، واسه تفریح و تجدید قوا.

چاره ای ندارم در لحظه عصبانی میشم ولی بعدش آروم‌ میشم زندگی همینه باید کوتاه بیاییم تا زندگی از گردونه طبیعیش خارج نشه
ممنونم مهربون خانوم . برام دعا کنید

سمیرا پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 23:23

خدا اجرتون بده، خیلی زحمت می کشید، ان شاءالله حال همسر هم هر چه زودتر بهتر بشه

ممنونم سمیرا جان
محتاج دعای خیرتون هستم‌

طیبه پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 22:35 http://parandehdararamesh.blogfa.com/

به گمانم رضوان خانم سر شوخی باهات باز کردند.
با توجه به شناختی که از نوشته هاشون در وبلاگ خودشون و کامنت هاشون در وبلاگ های دیگه دارم
خاتون جونم میشه همسرت رو به خاطر تمام عشقولانه ها یی که در تمام این سالها داشتید و روزهای خوبتون ببخشی.این طبیعیه.اون بیماره.پست رمزی درست یا غلط رو هم خونده بودم.واقعا دلم نمی خواست نصیحت گونه حرف بزنم .نمی خواستم تاییدت هم بکنم ولی در عین حال حق هم داشتی
همسرت مرد خوبیه هااااااا
باید تلفنی باهات حرف بزنم .
شوهرامون از یه بیماری رنج می برند.ما هم خسته میشیم .آره.اما ....باقیش دوس ندارم کسی حتی دوستانت بخونند

طیبه جان خودت میدونی که این ناراحتی ها و عصبانیت های من و امثال شما همش گذراست و طبیعیه. سختی های زیادی کشیدیم توانمان کم شده ولی میدونی که زندگی مون رو دوست داریم و مثل جوونای امروزی تقی به توقی میخوره زندگی مون رو رها نمی کنیم و بریم دنبال زندگی خودمون

میدونم مرد خوبیه و همه این حرفا از روی مشکلاتی است که‌ این مدت درگیرش بودیم
باید یه پست بنویسم و از خوبیاش بنویسم بی انصافی است که همش بدی ها رو بنویسم
خدا آخرو عاقبت همه مون رو بخیر کنه

ما و تربچه مون پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 19:25

سلام اگه مایل هستین رمزم بدین عزیزم

سلام
چشم عزیزم

ما و تربچه مون پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 19:22 http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام عزیزم دقیقا با تک تک جملاتتون موافقم
این مدتی که بابا رو این دکتر اون دکتر می بردیم
همه ی این مراحل و اعصاب خردی ها رو داشتیم
تازه بابا رو ما مجبوریم با ویلچر ببریم با واکر هزار سال طول میکشه
انشاالله همسرون سالم و سلامت باشن همه ی این خستگی ها از تتون در بیاد

سلام خانمی
برای پدر آرزوی سلامتی میکنم و برای شما توان مضاعف خواستارم که بتونید به بهترین وجه به پدر خدمت کنید
ممنونم خدا به شما و خانواده سلامتی عطا کنه

الهام پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 17:02

من خودم وقتی از دکترهای معروف و شلوغ وقت می گیرم همیشه رویه ام اینطوریه اول وقت میرم ویزیت را پرداخت می کنم و بعد می پرسم دقیقا چه ساعتی برای ویزیت بیام یا درخواست می کنم باهام نیم ساعت قبل نوبتم منشی تماس بگیره بعد از مطب با جو دلگیرش می یام بیرون اگه نزدیک خونه باشه که میرم خونه اما اگه دور باشه میرم یه پاساژ یا یه کافه سروقت برمی گردم اصولا سریع میرم داخل
ازانتظار تو مطب و آرایشگاه متنفرم

به نظرم درستش همینه. این کلینیک اینقدر شلوغه و بیماران جورواجور میبینی و اینقدر آلودگی صوتی، رفتاری و مریضی می بینی بیشتر دچار استرس میشی
متاسفانه دوروبر کلینیک هیچ پارک و پاساژی نیست ما هم تصمیم گرفتیم تا ساعت ۵ بریم بیرون و گردش کنیم اما یه طرف خیابون تا چشم کار میکنه حصار دانشگاه رو میبینی. اون طرف خیابون هم تا چشم کار میکنه حصار خوابگاه و سازمان های عریض و طویل. فقط رفتیم یه سوپری و آبمیوه ای خوردیم و جستجو کردیم شاید مرکز خریدی باشه که نبوووود

محیا پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 16:38

از آنجایی که مث همسرم حتما تغییر رویه نمیده. خدایی دکتر اول وقت بیشتر حوصله داره تا ااخر وقت. بعد شما نزدیک ۷ می رفتین حداقل ۱۲ شب خارج میشدین

منم مدلم این جوریه

کلا وقتی یه چیزی تو ذهنوشون شکل میگیره به سختی حاضرند عوضش کنند
آخه دکتری که به گفته خودش از ساعت ۶ رفته بیمارستان و درگیر مریض و سختی های بیمارستان شده ساعت ۵ دیگه حوصله داره؟
نه بابا ساعت ۷ نوبتش بوده نهایت نیم ساعت این ور و اونور میشه تجربه همین دکتر رو داریم

زینب پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 16:25

خیلی موقعیتتون شکننده است
عزیزم احتیاج به ورود متخصص مربوطه به این دوره از زندگی دارید
بیماری سخت برای اطرافیان گاهی سخت تره و باید کمک روانی داشته باشید

زینب جان بخدا اگه کسی حرف بی ربط نزنه و مشکلات اینجوری پیش نیاد منم مشکلی به جز تحمل درد و رنج همسر ندارم

سلام پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 13:53

با درود
حق دارید
خانم ها معمولا در این مواقع کم طاقت اند
و البته گله مند
من که همسرم باهام نمیاد
مثلا برای جراحی چشم آب مروارید خودم رفتم
و با آژانس هم بر گشتم
اما وقتی خودش عمل داشت با توجه به روحیه و ناز نازی بودنش اگر چه اصرار کرد نروم
ولی رفتم
چه بساطی هم بعد عمل در آورد
انگار قلب عمل کرده بود :
به نظر من باید به دکتر پیشنهاد بدهید که اگه قراره آزمایشی چیزی انجام بشود را بنویسید
بهر حال بیمار داری سخته
خدا طاقتش را بدهد
و سلامتی همه بیماران را

سلام
والا من از خود مردا شنیدم وقتی مریض میشن دوست دارند یه جور ویژه بهشون توجه بشه.بخدا عین بچه های چهار پنج ساله بهونه گیر میشن
حالا اگه من مریض بشم. علاوه بر درد و رنج بیماری باید مراقب بچه ها باشم، حواسم به درس و مشق شون باشه، شام و ناهارشون فراهم باشه، خونه تمیز و مرتب باشه، لباس شسته اتو کشیده و تا شده سرجاشون باشه، سینک ظرفشویی خالی باشه، گرد و خاک رو میز و وسایل نباشه و ...
خدایی اگه بی ربط میگم بفرمایید

قره بالا پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 13:20 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

خانم مهندس جان کاش با جناب همسر نمیرفتید تا متوجه میشدن که زمانتون برای خودتون ارزشمنده و کاری که میکنن به شدت بیهوده س

درمورد کار جناب دکتر هم نمیدونم چی بگم واقعا


به خودتون استراحت بدید یه کوچولو

دکتر جان میخواستم خودم باشم و از چند و چون قضیه باخبر باشم بعضی از سوالاتم رو بپرسم بدونم که طول درمان چقدره؟ عوارضش به چه شکل ظاهر میشه؟ پاتولوژی موقع جراحی چی میگه؟
کی باید شروع کنیم؟ اگه مثلا ما یه ده روز بریم مسافرت تو درمان خللی ایحاد نمی کنه؟ و...
اگه نمی رفتم خیلی از این سوالا بی جواب می موند گرچه الان هم هیچ کدوم رو جواب نگرفتم چون دکتر گفت باید سی تی و آزمایشات جدید رو ببینم بعد تصمیم بگیریم
دکتر جان بهتون بر نخوره ولی واقعا دکترا کاسب شدن به این فکر میکنند خب جلسه بعدی بیاد من یه سی تی بنویسم یه حق ویزیت هم بگیرم
اگه جلسه آخر اینا رو نوشته بود ما دیروز نتیجه رو می بردیم و تکلیفمون روشن میشد این همه اسیر نمی شدیم
بخدا اینا حق الناسه من دیشب که خوابم نمی برد پیش خودم گفتم اگه واقعا دکتر عمدا ننوشته و گذاشته برای جلسه بعد هرگز نمی بخشمش

دیگه همراهش نمیرم. خودش زبون داره از دکتر سوال کنه و بره ۲۴ ساعت زودتر تو مطب بشینه که نفر اول بره ویزیت بشه
اصلا شاید دیگه همراهش تهران هم نیام. خودش میدونه و دکترش و درمانش

راستی چرا وبلاگت رو از دسترس خارج کردی ؟

گیسو پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 13:06 http://www.saona.blogsky.com

به نظر من دیگه دکتری وجود نداره همه فقط تاجر هستن....
مریضا کم حوصله میشن شما به دل نگیر

دقیقا همینه من تو یه پست نوشتم باید اسم بیمارستان رو بذارن تجارت خانه بزرگ
به جای مطب هم بزنن تجارت خانه آقا/خانم فلانی. درسته سالها درس خوندن اما واقعا به حق خودشون راضی نیستند میخوان تلافی درس خوندنشون رو سر ملت در بیارن
نه کم حوصله نیست کلا یه سری اخلاقای بی خود داره که حاضر نمیشه تغییر رویه بده

رضوان پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 13:03 http://nachagh.blogsky.com

عزیزم.نازنینم.چقدر اذیت شدی.این مرد دیگه بچه شده،باید به فکر همسری بهتر با سلیقه خودت باشی و از حرف مردم هم نترسی.ایشان را بذار سرای سالمندان.با پولای خودش.حقوق بازنشستگی را هم برای سفر به دور دنیا خرج کن.دیگه کرمان و خونه مامان و خواهر هم نرو.
با همه قطع رابطه کن.با فرزندان و خانواده و دوستان.زندگی جدیدی آغاز کن.هرچه تا به امروز ریسیدی پنبه اش من بِرِه.این نتیجه ازدواج های سنتی است.هشت ماهه از همه داری ازار می بینی

مردا ۱۰۰ ساله هم بشند بازم بچه هستند
بخدا رضوان جان الان که دارم فکر میکنم یه عمره همه جوره راه اومدم و خب در قبال کارهای معمولی و روتین توقع تشکر ندارم ولی الان تو این وضعیت داره میبینه منم پا به پاش دارم درد میکشم ولی خیلی راحت نادیده میگیره و طلبکارم میشه
دیگه بریدم . خیلی کم طاقت شدم خودم هزارتا درد و مشکل پیدا کردم . بی خوابی هام بیشتر و طولانی تر شده
مدتیه زیر چشمم تاول میزنه میدونم همش عصبیه ولی به روی خودم نیاوردم و پیگیرش نشدم
حالا دیروز بعد از ۵ ساعت علافی و سرگردانی عوض اینکه بگه ببخشید اذیت شدی میگه میخواستی نیای
آخرش همین کار رو میکنم به همشون هشدار دادم یه روز پا میشید می بینید دیگه نیستم. اونوقت بدونید که دیگه صبرم تموم شده

سعیده پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 11:19

خسته نباشی عزیزم

خسته ام سعیده جان به اندازه همه عمر خسته ام
واقعا بعضی اخلاق ها و رفتارها غیر قابل تحمل میشه. باید مراعات کنی و هیچی نگی!
و این خودداری ها داره روان منو متلاشی میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد