توکلت علی الله

از عصر روز دوشنبه ۲ مرداد همسر یکباره برخاست و تقریبا با تخت خداحافظی کرده 

روز دوشنبه خاله جان یه عالمه بادمجون  و سبزی های معطر فرستاده بود. نشستم به پاک کردن که همسر اومد رو صندلی نشست و کمکم کرد پاکشون کنم.  عصر داشتم تو بالکن بادمجون سرخ می کردم  گفت من میرم  دارو خانه آنتی بیوتیک بگیرم قرصام تموم شده. گفتم صبر کن بادمجونا تموم شد با هم میریم بعد هم به نظرم دیگه نیازی به خوردن آنتی بیوتیک نیست دکتر به اندازه نوشته اون یه ذره خونابه هم به زودی قطع میشه گفت نه به نظرم باید هنوز بخورم. دیگه صبر کرد تا من کارم تموم شه. پیاده رفتیم تا داروخانه.  یه نون بربری برشته کنجدی هم  گرفتیم و  برگشتیم. مسیر طولانی بود و خوشبختانه همسر همه راه سربالایی رو  بدون وقفه اومد.

روز سه شنبه عزم کردیم که بریم دنبال مدارک پزشکی برای بیمه تکمیلی! ساعت ۹ صبح از خونه زدیم بیرون اول رفتیم بیمارستان پارسیان برای مدارک عمل جراحی . زیاد معطل نشدیم. مدارک آماده بود و دو سه جا باید میرفتیم امضا میدادیم و مهر بیمارستان رو میگرفتیم. بعد اسنپ گرفتیم رفتیم بیمارستان شریعتی برای مدارک پت اسکن. اونجا هم خوشبختانه معطل نشدیم فقط راه زیاد رفتیم. بعد من باید یه عکس OPG از دندونم میگرفتم به همسر گفتم تو فروشگاه بیمارستان بشینه تا من برم دنبال عکس دندونم با کلی بدو بدو و این ساختمون برو اون ساختمون برو کاشف به عمل اومد که بیمارستان عکس رو روی سی دی میده که به درد من نمیخورد. به ناچار دوباره اسنپ گرفتم و اومدیم آدرسی رو که کلینیک دندان پزشکی داده بود تو محله خودمون بود خوشبختانه اونجا هم زیاد شلوغ نبود و عکس رو گرفتیم و دوباره اسنپ گرفتم اومدیم خونه. 

تو خونه مواد غذایی مثل سیب زمینی و پیاز و هویج و...نداشتیم همسر پیشنهاد داد ماشین رو برداریم بریم تره بار گفتم مگه میتونی بشینی پشت فرمون گفت آره مشکل ندارم.(حالا من خودم راننده ام هاااا ولی به شدت بی حوصله ام تو رانندگی)خلاصه رفتیم تره بار اونجا هم کلی خرید کردیم و برگشتیم نزدیک خونه پشت چراغ قرمز تو سرپایینی یهو همسر پاش رو از روی ترمز برداشت تا بیاد کنترل کنه خورد به ماشین جلویی . جوونه از تو ماشین پیاده شد و رنگش عین لبو قرمز شده بود و میخواست شروع کنه به فحش دادن و داد و بیداد کردن که همسر سریع پیاده شد و دستش رو گذاشت روی سینه و شروع کرد به عذرخواهی ... جوونه آروم گرفت و ماشینا رو چک کردن هیچ کدوم آسیبی ندیده بودند ولی طرف میگفت یه پولی به من بده که برم!!! همسر میگفت خب الان بابت چی و چه مقدار من باید خسارت بدم خسارتی که رخ نداده فقط دوتا ماشین سپر به سپر شدن وقتی دید داره زور میگه گفت افسر بیاد تعیین خسارت کنه هرچی ایشون گفت دو دستی تقدیم میکنم. 

هرکی از اونجا رد میشد میگفت بابا چیزی نشده که راه رو باز کنید. جوونه داد وبیداد که نخیر باید خسارت بده من چند وقت پیش خوردم به یه ماشین ۸ میلیون خسارت دادم  یعنی الان اینجا من یه نفر آروم و با شخصیت که مدام داره عذرخواهی میکنه رو گیر آوردم خیلی راحت میتونم تلکه اش کنم !!! (امان از آدمای دزد و نفهم)

هر چی زنگ زدند، افسر نیومد. گرما واقعا بیداد میکرد. پسره زنگ زده بود پدرش، اونم بهش ملحق شد پدره نفهم تر از خودش میگفت از رو چیزی پیدا نیست قطعا از داخل شاسی ماشین مشکل پیدا کرده  

همسر دیگه توان نداشت وایسه گفت برادر محترم من چند وقت پیش جراحی کردم الانم با کمربند و به سختی روی پام وایسادم برو تعمیرگاه بینی و بین الله و شرعا هرچی خسارت خورده تعیین کن من پرداخت میکنم فقط خدا  و حق الناس رو این وسط در نظر بگیر دو سه نفر که اونجا وایساده بودند گفتند ماشین خسارت ندیده ولی درستش همینه برو نشون یه تعمیر کار بده. یارو میگفت نخیر همین جا یه پولی به من بده برم... همسر شماره موبایلش رو داد و گفت من آدم متعهدی هستم دزد و کلاش هم نیستم هر وقت زنگ زدی جواب میدم خسارت رو هم نقدا پرداخت میکنم فقط راه مردم رو باز کن بیشتر از این اذیت نشن... بالاخره کوتاه اومد و رفت...

خسته و کوفته و عصبی ساعت ۱ رسیدیم خونه.

گل پسر اینقدر کلافه بود که مدام میگفت دارم می پوسم تو تهران برای همین صبح دوشنبه ساعت ۵ صبح با قطار رفت قم. ماهم عصر چهارشنبه به اتفاق دامادم راهی قم شدیم که تاسوعا و عاشورا رو قم باشیم حداقل بچه ها حال و هواشون عوض شه. طفلکیا ما رو رسوندن قم دو شب هم اونجا موندن و روز عاشورا ساعت ۹ صبح با قطار برگشتند تهران هرچی گفتیم ماشین رو بردارید و برید گفتند قطار خیلی راحته ترجیح میدن با قطار برن من که امسال اصلا لیاقت حضور در مجالس رو پیدا نکردم. فقط از تی وی تماشا کردم و خودم زیارت عاشورا رو زمزمه کردم 

فعلا قم می مونیم تا دوباره برای درمان کبد برگردیم تهران. کلا امسال معلقم واقعا نمیدونم چی پیش میاد و ما کدوم طرفی هستیم. توکل بر خدا...

+ ببخشید پستم خیلی  طولانی شد. 

نظرات 18 + ارسال نظر
محیا پنج‌شنبه 12 مرداد 1402 ساعت 20:29

خوبی عزیزم؟

ممنون محیا جان

رضوان پنج‌شنبه 12 مرداد 1402 ساعت 17:03 http://nachagh.blogsky.com

چه خوب که همسر از روز دوم‌مرداد از رختخواب امدند بیرون

بله خداروشکر

فاضله پنج‌شنبه 12 مرداد 1402 ساعت 16:18 http://1000-va2harf.blogsky.com

خیلی هم خوب

ممنون

بانوی کویر پنج‌شنبه 12 مرداد 1402 ساعت 13:09 https://banooyekavir.blogsky.com/

الهی شکر بابت بهبود حال آقای همسر
انشالله همیشه تندرست و پرتوان باشند

متاسفانه خیلی ها ناحق کردن رو زرنگی می‌دونن
از اون پدر، توقعی از پسر نمیشه داشت

روزهاتون لبریز از آرامش خاتون جانم

ممنونم عزیز
ان شاءالله بهبودی همه بیماران
بله متاسفانه فکر میکنن زرنگیه در حالی که حق الناس
به همچنین عزیز دل

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 12 مرداد 1402 ساعت 01:20

سلام خانوم مهندس، شرایط خوبه ایشالا؟

سلام عزیزم
بله خداروشکر
ولی حس و حال وبلاگ رو ندارم

قره بالا پنج‌شنبه 12 مرداد 1402 ساعت 00:21 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

حالا کرمان هم نشد نشد
یه جایی برید روحیه تون عوض بشه
همسر خوب میشن خدایی نکرده شما زمین گیر میشید ها
خودتون از همه مهم ترید

دکتر جان هوا گرمه خیلیییی گرمه طوری که میری بیرون بیشتر عصبی میشی واقعا الان وقت مسافرت نیست
ضمن اینکه هنوز همسر احتیاج به مراقبت و رسیدگی داره
الان من ول کنم برم دنبال تفریح همه فامیل زبونشون دراز میشه

خاتون چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت 23:11

سلام خاتون جان.
صدبار وبلاگ رو باز کردم و خواستم بنویسم اما نمیدونستم چی بنویسم.
دقیقا از اون روزی که صفحه تون رو باز کرده بودم و درمورد مرگ نوشته بودین که دلتون میخواد نباشین انگار برای من سنگین اومد که در باورم نمیگنجید که یه روز از شما این حرف رو بشنوم.
تموم دوران وبلاگ نویسی بلاگ اسکای اومد جلوی چشمام که همیشه شما بودین که از امید حرف میزدین و پرانرژی زندگی میکردین.
دلم نمیخواست انگار یا شاید باورم نمیشد که شما یه روز بخوایین پستی با موضوع مرگ بزارین.
خودخواهم نه؟ که دلم نمیخواست ببینم از مرگ بنویسید؟ آره متاسفانه خودخواهم.
همه چی رو به راه میشه.یعنی امیدوارم بشه.
بیمعرفت نیستم.میخونمتون.دستم به نوشتن نمیره.

سلام‌ عزیزم. کجایی بابا خیلی وقته ازت خبری نیست
می بینی خاتون جان زندگی با آدم چکار میکنه؟
من به شوریدگی و پر جنب و جوش بودن و خندان بودن بین همکاران و دوستان معروف بودم و هر کس میخواست خصلت‌هام رو بشمره همینا رو میگفت حالا تبدیل شدم به یه مرده متحرک، یه آدمی که ساعتها به مرگ فکر میکنه و براش فرقی نمیکنه بعداز خودش چه اتفاقی قراره بیوفته
شما کامنت بذاری و نذاری عزیز دلمی میدونی که دوستی ما مال امروز و دیروز نیست
ولی بیا بنویس و ما رو از حال خودت بی خبر نذار

خاتون جان اومدم وبلاگت دیدم یه عالمه پست گذاشتی و من فکر می کردم خیلی وقته نمی نویسی اما کامنت دونی همه پستا بسته است فقط یکی 17 خرداد بازه که اونم بلاگفا اجازه کامنت دادن نمیده

زینب سه‌شنبه 10 مرداد 1402 ساعت 12:33

واقعا خدا روشکر
همسرتون مرد کم نظیری هستن
به خاطرشما هم که شده کامل انشاالله خوب میشن
شما هم به خاطر ایشون خوب میشید و انشاالله با هم برید عروسی نوه هاتون

ممنونم زینب جان
شما لطف دارید
ان شاءالله

پریس سه‌شنبه 10 مرداد 1402 ساعت 11:44 http://sepidarsabz.blogsky.com

سلام خاتون جان
خدا رو شکر که همسر سر پا شدند و زندگی به روال عادی برگشته. ان‌شاالله همیشه سلامتی و آرامش باشه‌

سلام عزیزم
ممنونم
خدا به همگی سلامتی بده

گیل‌پیشی دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت 22:10 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام خانوم مهندس، خوبید؟
همسر خوبن؟
ان شاالله دیگه شادی و سلامتی باشه.

سلام مهربون
خداروشکر خوبیم هر دومون
ممنون عزیزم

محیا دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت 22:03

امروز تو پمپ بنزین برای ۶۹ ثانیه ی آقایی میخواست بزنه به من مردم اعصاب ندارن... واقعا خدا بهم رحم کرد...ولی دفعه بعد این رو لحاظ میکنم تو بگو دو ثانیه کاری نکنم ملت بی اعصاب بخوان به من آسیب بزنن. من خودم الان داغونم خدا رحم کرد ماشینم هم داغون نشد

واقعا ملت دیگه رد دادن همه یه جورایی میخوان زرنگی کنند.
خداروشکر خطر رفع شده و آسیب ندیدین

خانوم ف دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت 14:55 https://khanomef.blogsky.com/

والا داشتم صحنه تصادف رو مجسم میکردم و میخوندم
چه همسر صبوری
مقایسه کردم با همسر خودم
تگر این اتفاق میوفتاد وسط خیابون جا اون پسره منو به باد کتک‌ و فحش و ناسزا میگرفت مه تقصیره توئه الان تو زل افتاب اومدیم بیرون و تصادف شد و گیر اینا افتادیم :/
حتی خوندن این نوشته شما بهم استرس وارد کرد

عجب!!!
یعنی مینداخت گردن شما؟ اتفاقه دیگه میوفته
خداروشکر همسر من تو این جور مواقع سعی میکنه خونسرد باشه که درگیری به وجود نیاد چون در هرصورت حق با طرف مقابل بود ما زده بودیم به ماشین اون و طبیعتا روزش رو با این اتفاق خراب کرده بودیم

قره بالا یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 23:08 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

خداروشکر همسرتون بهتر هستن
معلومه خودتون هم روحیه تون بهتر از قبله


اینو گفتید یاد یه خاطره از بابا افتادم
پشت چراغ قرمز بوده بعد یه آقایی میاد از پشت میزنه به بابا
مرده اول کلا منکر میشه میگه من نزدم، چراغت از قبل شکسته بوده، بابا میگه خب این خرده شیشه ها رو زمین چیه؟
بعد که میبینه اینجوری نمیشه میگه چرا ترمز کردی؟ چراغ قرمز رو رد میکردی :/
بعضی ها جون به جونشون کنی نفهمن

ممنون دکتر جان
همسر خوبه اما خودم بسیار بهم ریخته ام همسر اصرار داره یه هفته ای تنها برم کرمان اما به قدری روحیه ام داغونه که حتی فکر کردن بهش حالم رو دگرگون میکنه
عجیب آدمی زده چراغ رو شکسته میگه از قبل بوده ؟؟؟ واقعا فازشون چیه؟
این طرفِ ما هم که از چهارشنبه ما رو گذاشته سرکار هی امروز و فردا میکنه امروز دوشنبه هست هنوز نیومده تکلیفمون رو روشن کنه

عمه اقدس الملوک یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 22:28 https://amehkhanoom.blogsky.com

سلام عزیزم
خدا را شکر که حالشان بهتره. انشاالله کبدشون هم درمان میشه و سلامت کامل را بدست میارن عزیزم.
به نظر من دوتا کتاب درست درمون مثل کتاب امام حسین علامه جعفری را بخونی و زیارت عاشورا توی خونه برابراست با صدتا مجلس روضه. آگاهی از همه چیز بالاتره، البته ببخش اساعه ادب کردم

سلام عمه جان
خیلی ممنون توکل بر خدا. آدمیزاد به امید زنده هست
درسته آگاهی خیلی مهمه ولی حضور در هیئت و برگزاری های پور شور این ایام خودش یه نوع آگاهی است برای چی دشمن این همه روی این موضوع داره مانور میده که حضور رو کم کنه و کم کم به فراموشی سپرده بشه اگه همه بشینن تو خونه که کلا عزاداری ها جمع میشه

سعیده یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 17:07

الحمدالله بخاطر حال خوب همسرتون

قربانت سعیده جان

فاطمه شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 14:56

سلام عزیزم خیلی خوشحالم که حال
همسرتون بهتره ،انشالله با بهبودی ایشون شما هم روحیه تون بهتر میشه
خیلی بده که پلیس نمیاد اما اینکه خسارت از رو مشخص نیست متاسفانه واقعیت داره دوسری تصادف کردم که یکسری کارت از طرف نگرفتم و معلوم شد ماشین مشکل پیدا کرده همین دوهفته پیش هم دوباره تصادف کردم البته طرفم هم مثل همسر شما آدم حسابی بود به همسرم زنگ زدم و گفت کارت بگیر با اینکه ظاهراً سپر به سپر بود ماشین یک و نیم خرج برداشت.
خلاصه حواستون باشه اگر تصادف کردید و به نظر ماشین هم سالم بود ممکنه از داخل مشکلی پیدا کرده باشه
اما خب اذیت کردن مردم خیلی بده .

ممنونم فاطمه جان . خدا همه مریضا رو شفا بده
۲۰ دقیقه تو خیابون موندیم دو سه مرتبه هم زنگ زدیم افسر نیومد
ما حرف طرف قبول کردیم گفتیم بره تعمیر کار بررسی کنه همه هزینه و خسارت پرداخت میشه
امروز عصر قرار بوده با دامادم بره تعمیرگاه . دامادم زنگ زده و گفته بیایید فلان ساعت بریم بهانه آورده نیومده
معلومه که خسارتی در کار نیست والا اینجور بهانه نمیاورد

سلام شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 14:49

با درود
اگر چه دست آخر اون پسره شاخ بازی در آورد و حالگیری کرد
ولی روی همه رفته روز خوبی را گذارنده اید
الحمدالله
من قبل کرونا با قطار اتوبوسی به قم می رفتم چهار هزار تومن قیمت بلیطش بود
خیلی هم خوب بود
امسال مسجد زیاد رفتم
ولی تمام سخنرانی ها و مداحی ها را چرت می زدم
ولی روی هم رفته خوب بود

سلام و عرض ادب
خدایی اذیت کرد. عصر چهارشنبه ما خودمون زنگ زدیم و پرسیدیم رفتید برای تعیین خسارت گفت نه
قرار بود امروز برن تعمیرگاه ولی بهانه آورده و نیومده
قطار اتوبوسی قم عالیه واقعا مناسبه برای ماها که مدام رفت و آمد میکنیم قبل کرونا ۴ تومن بود. زمان کرونا هفت تومن شد الان تازگیا شده ۹۵۰۰ تومن
ما رو هم دعا کنید تو عزاداری ها و مسجد رفتنا

گیل‌پیشی شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 12:20 http://Www.temmuz.blogsky.com

وای چقدر خوشحال شدم حالشون خوبه. تبرییییییییییک.
ان‌شاالله مشکل کبد هم به زودی حل بشه. و سایه‌شون همیشه بالاسرتون باشه.

ممنون عزیزم
امروز به خواهرم میگفتم این موضوع فقط برآیند دعاهای دیگران در حق همسر هستش ولاغیر
خدا سلامتی بده به همه دوستان مجازی و حقیقی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد