ادامه درمان و خودآزاری :)

بعداز عملی که همسر در تیرماه سال گذشته داشته و تو این پست گزارشش رو نوشتم بعد از یک ماه استراحت دوباره از شهریور ماه ادامه درمان دارویی رو شروع کرده و هر سه هفته یکبار باید بریم کلینیک و دکتر ویزیتش کنه یه رفت و آمد بسیار فرسایشی و نفس گیر شده  جلسه یازدهم که هفته پیش رفتیم همسرم به دکتر گفت خسته شدم دیگه. دکتر با گشاده رویی وصف ناپذیری گفت عوضش داری نتیجه این صبوری رو میگیری با اون وضعیتی که شما تو دوره شیمی درمانی داشتی و اون همه بثورات پوستی و کبد کاملا درگیر!! درمانت خیلی خوب جواب داده واقعا باید شکرگزار باشی و نا امید نشی ولی به احتمال قوی یه دوره استراحت بهت بدیم فقط باید نتیجه پت اسکن رو ببینم و تصمیم بگیرم 

جلسه چهارم دوره درمانی بعد از عمل بود که دکتر پرده از راز هولناکی برداشت و گفت سرطان کل کبد شما رو درگیر کرده بود و ما برای همین جراحی کبد رو انجام ندادیم ولی برای اینکه روحیه رو نبازی بهت چیزی نگفتیم من تو این پست اینقدر خوش خیال بودم که فکر کردم کبد رو جراحی نکردن به دلیل این بوده که کبد به درمان جواب داده 

تو جلسه یازدهم (25 فروردین) معرفی کردند به بیمارستان شریعتی برای انجام پت اسکن گفتند برای خرداد ماه یه پت بگیرید تا ببینم این دوره درمانی چه اثری داشته آخرین جلسه درمانی این دوره هم 19 اردیبهشت هست 

دیروزکه اول اردیبهشت باشه (3/2/1) ساعت 4.5 صبح پاشدیم رفتیم تهران که ساعت 8 دم بیمارستان باشیم برای گرفتن وقت پت اسکن ساعت 6.5 صبح دم بیمارستان بودیم اون موقع صبح این همه شلوغی !!!؟؟؟ به سختی یه جای پارک پیدا کردیم من رفتم نونوایی سنگکی اون ور خیابون نون تازه بگیرم که صبحانه بخوریم همسر هم رفت تو بیمارستان پرس و جو کنه که کی پرسنل میان 

تو ماشین صبحونه صرف شد و خیلی هم چسبید نون داغ و... بعدش من تو ماشین نشستم و همسر رفت داخل بیمارستان . تا ساعت 9 دکترای مرکز تصویر برداری سر کلاس آموزشی بودند و ملتی هم سرکار. واقعا فلسفه برگزاری این کلاس های آموزشی رو تو تایمی که به مریض گفتند حضور داشته باش رو نمی فهمم . تو این فاصله یکی دوبار همسر از پشت نرده ها اومد سراغم رو گرفت و یه بار هم کارت ملیش رو داد و گفت برام کپی بگیر مثل اینکه نیازه. بعداز گرفتن کپی منم به همسر به سالن انتظار ملحق شدم 

ساعت 9.15 بالاخره دکتر اومد برای امر خطیر مشاوره!!!!. ما نفر اول بودیم . یعنی این سوالای  دکتر رو منشی نمی تونست سوال کنه ؟( دیابت داری؟ جواب پاتولوژی قبلی رو داری؟ پت اسکن قبلی رو اینجا انجام دادی؟) واقعا نیاز بود ما این همه وقت معطل دکتر باشیم ؟ بعد از پرسیدن این سوالات سطحی ما رو معرفی کردبه منشی که بهمون وقت بده. برای 29 اردیبهشت وقت داد. ساعت 9.5 کارمون تو بیمارستان تموم شد. راستی نگم از افزایش وحشتناک حق ویزیت دکتر و آزمایش و پت اسکن . ویزیت دکتر که 50% افزایش پیدا کرده و از 172 تومن رسیده به 366 هزارتومن و پت اسکن هم از 8.5 میلیون رسیده به 11میلیون  تومن. افزایش حقوق کارمندان و بازنشستگان 20% واقعا عدالت محوری موج میزنه  اونوقت مالیات گریزی تو کدوم قشر زیاده ؟ کارمند قبل از اینکه حقوقش رو بگیره مالیاتش رو پرداخت میکنه . دکتر جماعت هم برای اینکه مالیات نده یه شماره حساب میده میگه برو عابر بانک پرداخت کن و حاضر نیست از کارتخوان پرداخت بشه. اووووف خدایا به کی و کجا شکایت ببریم؟ 

بعد از گرفتن وقت پت اسکن  رفتیم سمت تامین اجتماعی یوسف آباد همون جایی که حکم بازنشستگی من صادر شده . برای احیاء 4 ماه از سابقه ام که یکساله دنبالشم هی  منو ارجاع میدن به تامین اجتماعی کرمان و شعبه 28 و 18 تهران.  پوستی از من کندن که نگو و نپرس تازه ادعای سابقه من به اداره کار ارجاع نشده و رای اداره کار نداشتم اینقدر همه چی واضح و روشن بوده که در جا تامین اجتماعی کرمان  شرکتی رو که چهارسال توش کار کرده بودم رو محکوم کرد به پرداخت حق بیمه. شرکت هم به ناچار حق بیمه رو گردن گرفت و پرداخت کرد. اما... من همچنان در رفت و آمد بین این سه تا شعبه هستم.  18 فروردین رفتم شعبه 28 فرمودند باید بری همون شعبه ای که حکمت رو صادر کردند دوباره از سمت غرب راه افتادم اومدم مرکز شهر. بعد از کلی نشستن تو نوبت گفتند یه درخواست بنویس تا ما از اداره مالی استعلام کنیم.من جزئیات رو نوشتم و دادم به شعبه گفتند برو یکی دو هفته دیگه بیا ان شالله حکمت اصلاح میشه 

خانمه قشنگ هنگ بود پشت سیستم ! رنگ چهره اش کلا پریده بود و نمیدونست چطور باید عمل کنه .دست و پاش رو گم کرده بود و هی نچ نچ می کرد. یعنی یه اصلاح حکم اینقدر سخته که طرف نمیدونه باید چکار کنه؟ ده بار به همکار کناریش گفت چکار باید بکنم اونم راهنماییش کرد ده بار پاشد رفت پیش مدیرش ازش سوال کرد آخرش هم با اینکه همه چی واضح و روشن بود و کاربرگ پرداختی از طرف تامین اجتماعی کرمان ثبت شده بود باز یه نامه نوشتند برای تامین اجتماعی کرمان و گفتندباید کتبی اعلام کنه و گفتند دوباره ده روز دیگه بیا و از کرمان پیگیری کن و شماره شناسه نامه رو بگیر و بیار تا حکمت رو اصلاح کنیم یعنی واقعا کارد میزدی خونم در نمیومد. کلا نمیدونستند چکار باید بکنند هی از هم میپرسیدن ببینید رای داره یا نه منم میگفتم بابا کار به اداره کار نکشیده و سابقه منو هم شرکت و هم تامین اجتماعی کرمان تایید کرده حق بیمه هم پرداخت شده باز اینا حرف خودشون رو میزدند در هر صورت دوباره باید به داداشم یا یکی دیگه از اقوام رو بندازم که پاشن برن تامین اجتماعی و پیگیر این قضیه بشن تازه اگه دوباره اونجا انقولت نیان 

ساعت 11.5 از تامین اجتماعی با اعصابی خورد اومدیم سمت خونه. نزدیک خونه به همسر گفتم از مغازه مرغ فروشی جوجه کباب زعفرانی بگیره خودمون کباب کنیم . به اندازه دوسه تا سیخ جوجه گرفتیم و اومدیم خونه و روی کباب پز فلزی که دارم تو بالکن کباب کردیم و برنج رو هم بار گذاشتم و با نوشابه و مخلفات ناهار خوبی شد. بعد هم یه استراحت  کردیم فکر کنید از ساعت 4.5 صبح سرپا بودیم من که طبق معمول خوابم نبرد ولی همسر قشنگ بی هوش شد 

ساعت 5 بعدازظهر هم رفتیم خونه دخترم و یه دوساعتی اونجا نشستیم و دیدنی کردیم هرچه دخترم و دامادم اصرار کردند شام بمونیم  اما هرچی فکر کردیم دیدیم خیلی دیر میشه و تا برسیم قم شب از نیمه گذشته برای همین قول یه وعده دیگه رو دادیم  و برگشتیم ساعت 9 خونه بودیم 


تو مسیر به همسرم میگم نمیدونم چرا ما خودآزاری داریم در حالی که خونه داریم و می تونیم یه روز زودتر برای انجام کارهامون بیاییم  یه روز هم بمونیم و بعد با فراغ بال برگردیم هم دخترم آزرده خاطر نشه هم خودمون اذیت نشیم بعد خودمون جواب خودمون رو میدیم خب مشکلمون همینه که پسرم همراهی نمی کنه و با این که الان دیگه کلاس هاش تعطیل شده و تو خونه هست باهامون نمیاد و همیشه به خاطر ایشون صبح میریم و بعدازظهر بر می گردیم نمیدونم تا کی میخواهیم نگران بچه ها باشیم . بچه هایی که دیگه بزرگ شدند و اینقدر استقلال دارند که بشه تنهاشون گذاشت اما امان از نگرانی والدین خصوصا از نوع پدریش 


پی نوشت : تمام پست های مربوط به دوره درمانی همسر رو که بهم مرتبط می باشند رو از حالت تعلیق درآوردم 

نظرات 4 + ارسال نظر
رضوان دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 ساعت 15:26 http://nachagh.blogsky.com

خدا به همسرتان سلامتی عطا کند.سوابق تان هرچه زودتر اصلاح شود و نگران پسر جان بودن کمتر شود.عجب داستانی بود.خسته نباشید .اجر شما با خدا که بسیار تاب آورده اید.

ممنونم عزیز دل
ان شاالله برای هیچکس این مشکلات پیش نیاد علی الخصوص مریضی های سخت

سلام دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 ساعت 08:06

با
خدا را سپاس
انشاالله که حال همسر برای همیشه خوب باشد
ما که عادت داشتیم بچه ها را تنها بگذاریم
حتی وقتی کوچک بودند
ولی همسایه ها هوا شون را داشتند
البته سفر ما هم حداکثر دو شب بود
شب با اتوبوس می رفتیم
صبح دادگاه بودیم
طرف که ازش شکایت کرده بودیم نمی آمد
شب دو باره با اتوبوس بر می گشتیم
خدا هیچ کس را مبتلا به کار اداری نکند
###
من از این افزایش حقوق
بعد گران شدن خدمات
چیزی سر در نمی آورم
ولی می دونم نتیجه اش
فقط بی ارزش شدن پول ملی است

سلام
ممنون ان شاالله
بچه های منم به خاطر شاغل بودنم خیلی وقتا تو خونه تنها بودند علی الخصوص تابستونا ولی واقعا موندم مثلا اگه یه شب تنها بذارمیش و نباشیم چه اتفاق هولناکی قراره بیوفته
من که خودم معتقدم باید به بچه استقلال داد و بهش پرو بال داد اما پدرش میگه نه

هم بی ارزش شدن پول رو به دنبال میاره هم کوچک شدن سفره مردم و در تنگنا قراردادنشون

سمیرا دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 ساعت 03:40

ان شاءالله هر چه زودتر شفا پیدا کنن به راحتی و شادی خدا اجرتون بده عزیزم

ممنونم عزیز دلم

زهره یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 ساعت 22:05 https://shahrivar03.blogsky.com/

گرفتاری‌های اداری رو که نمیشه امیدی به نبودنشون داشت ولی امیدوارم از این به بعد دیگه تن شما و خانواده به ناز طبیبان نیازمند مباد...

وای که برای مادرها و پدرها بچه‌ها همیشه بچه هستند ولو به قیمت خسته شدن خودشون از رفت و آمد اضافی

مثلا همه چی مکانیزه شده و قراره کاغذ حذف بشه ولی رو میز خانمه پر بود از کاغذ
آموزش هم نمی بینن یا آموزشاشون کاربردی نیست برای همینه همیشه یه جای کار میلنگه
ممنونم زهره جان خداوند هیچ وقت سلامتی رو از هیچ بنده ای نگیره

نسل ما که به نظرم از این ور بوم افتادن. پدر و مادرای ما این شکلی نبودند والا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد