رومیزی پرماجرا

من بازارهای سنتی رو خیلی دوست دارم ازاین  پاساژهای امروزی  چند طبقه با دکوراسیون شیک پر از آشغال اصلا خوشم نمیاد واقعا به نظرم رفتن تو این جور جاها وقت تلف کردنه هم به شدت گرونن هم یه مشت اجناس  بُن جل  به درد نخور رو به چند برابر قیمت میکنن تو پاچه ملت 

مدتی بود دنبال رومیزی بودم ولی تو پاساژا مدلای قشنگی نمیدیدم برای میز تهران رومیزی توری خریدم گرون اما نه چندان جذاب!!! چند وقت پیش رفتم بازارسنتی برای خرید رو میزی گِرد. تا به مغازه دار میگفتم رومیزی میخوام از این رومیزی های ترمه و توری و ... رو بهم‌نشون میدادن ولی من دنبال یه چیز خاص بودم

کل بازار رو زیرورو کردم تا بالاخره وقتی برای یه مغازه دار گفتم یه چیز بافتنی ظریف و قشنگ میخوام مثل قلاب بافی .گفت خانم  دارم حریر ابریشمی ! ولی خیلی گرونه . گفتم حالا بیار ببینم 

تا آورد و بازش کرد چشمام قلب قلبی شد دیدم همونیه که میخوام خیلی قشنگ و زیبا بود والبته گرون ... دو دل شدم به همسرم گفتم خیلی گرونه ولی واقعا قشنگه 

از اونجایی که وقتی دست رو یه چیزی برای خرید میذارم همسرم نه نمیگه با مغازه دار شروع کرد به چونه زدن  من دستش رو کشیدم گفتم ولش کن خیلی گرونه ولی ایشون گفت پسندش کردی دیگه کارت نباشه خلاصه با چونه فراوون اگه اشتباه نکنم  حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزارتومن تخفیف گرفت

اومدم انداختم رو میز گرد شش نفره. اینقدر زیبا و قشنگ بود که خودم هر وقت از کنارش رد میشم میگم دست بافندش درد نکنه 

جالب اینه که تو کل راسته بازار فقط همین مغازه از اینا داشت از هر کدوم سوال کردم گفتند نداریم 

دوسه ماه پیش دوباره رفتم سراغش و چندتا رومیزی برای عسلی های جلوی مبل خریدم اونا هم همین قدر قشنگ و جذابن 

حالا هر کی میاد خونه مون میگه وای اینا چقدر قشنگن 

مادرشوهر دخترم اومد گفت تا حالا این مدلی با این متراژ ندیده بودم و خیلی تو دل بروه اگه احیانا رفتید بازار برای منم یه شش نفره مستطیلی بخرید 

مدتی بعد داداشم اینا از کرمان اومدن زنداداشم عاشقشون شد و گفت بیا بریم منم بخرم. روز جمعه بود و بازار تعطیل بود و اونا هم صبح اول وقت شنبه میخواستند برن شمال

یه ماه مونده به عیدهم خواهر شوهرم اومد رومیزی عسلی ها رو دید و یک هفته مونده به عید زنگ‌زد بهم گفت اگه میشه مثل مال خودت رو برای منم بخر 

خلاصه که من همه اینا رو در نظر داشتم میخواستم برای مادر شوهر دخترم کادو ببرم رفتم از همین رومیزی  خریدم 

داداشمم تو این مدت خیلی بهش زحمت داده بودم و کارهای بیمه بازنشستگیم رو تو کرمان پیگیری کرده بود برای تشکر یه رومیزی هم برای زنداداش خریدم و رومیزی های عسلی رو هم برای خواهر شوهر خریدم 

ایام عید که رفتیم کرمان دست پر بودم اول رومیزی های خواهرشوهررو دادم.  مبلاشون رو تازه عوض کرده بودند و عسلی ها رومیزی میخواستند خودم کلی ذوق داشتم اونا دیگه جای خود داره . هرچی اصرار کرد پولش رو بده گفتم باشه هدیه از طرف من

مادر شوهر دخترم یه هفته قبل از ماه رمضان رفته بودند کرمان و از همون موقع مرتب زنگ میزدند شما کی میایین هر وقت اومدین مستقیم بیایید پیش ما 

تا بالاخره  یکشنبه اول سال وعده دادیم و رفتیم و رومیزی و یه قوطی سوهان رو دادم اما فرصت نشد رومیزی رو چک کنم ببینم اندازه هست یا نه 

روز بعدش خونه داداش دعوت بودیم. اونجا از فرصت استفاده کردم و به زنداداش گفتم بیار چک کنیم ببینیم واقعا اندازه هست یانه؟ دیدم ای دل غافل کوچیکه و فقط میوفته وسط میز و اصلا آویزون نمیشه قشنگی رومیزی هم به آویزون شدنشه. خیلی دمق شدم گفتم ایراد نداره برمیگردونم و میرم رومیزی هشت نفره رو میخرم 

حالا مونده بودم چطور به مادرشوهر دخترم بگم قطعا اونم انداخته رو میز و متوجه شده کوچیکه 

یه شب خونه دایی دامادم دعوت بودیم و اونا هم بودند از فرصت استفاده کرده و گفتم متاسفانه فروشنده ابعاد میز شش نفره دستش نبوده و رومیزی شش نفره نبوده!! بدید عوضش  کنم ایشون هم کلی تشکر کرد و گفت باشه میارم ولی خواهش میکنم دیگه پس بدید و نخرید چون میز اینجا روش سنگه نمیشه رومیزی انداخت . میز تهران هم شیشه انداختم بنابراین  زحمت نکشید

حس کردم انگار دلخور شده .( آخه اگه نمیخواستی چرا گفتید برای منم بخرید ؟) گفتم زحمتی نیست من میخوام برای زنداداشم رو عوض کنم مال شما رو هم عوض میکنم . کفت آخه همراهم نیست . میزبان که زنداداش خودش به حساب میومد هم شاهد گفتگوی ما بود. دیدم تو آشپزخونه میزبان میز چهار نفره هست گفتم احتمالا رومیزی اندازه میز ایشون باشه. از طرف من بدید به ایشون من دوباره میرم برای شما میخرم . از اون انکار از ما اصرار حالا واقعا نمیدونم چه برداشتی کرده که میگفت نمیخوام

خلاصه که امروز دوباره با همسر رفتیم بازار و رومیزی زن داداش رو عوض کردم و یه رومیزی جدید برای مادرشوهر دخترم خریدم تازه به گفته مغازه دار با قیمتهای قبلی و این که مشتری پروپاقرصش بودیم حدود ۷ میلیون تومان پیاده شدم 

فکر کنم ماجراهای این رومیزی ها حالا حالاها ادامه داشته باشه و هر گدوم از بستگان بیان و ببین یا ازم میخوان همراهی شون کنم برن بخرن یا من باید قبول کنم و بخرم 


آهان داشتیم تو بازار میرفتیم دو سه تا مغازه دیدم که چینی و آرکوپال فله ای داره یادم اومد دخترم میگفت میخوام یه دست آرکوپال بخرم چون چینی ها خیلی سنگینن و استفاده ازشون سخته. موقع خرید جهیزیه هرچی بهش گفتم آرکوپال هم بردار گفت من دوست ندارم.‌ دو دست چینی ۱۸ نفره خرید الان پشیمونه

میدونستم بسیار سخت  پسنده و ممکنه من یه گل رو براش بردارم بعد بگه نه مامان اینا زشتن من نمیخوام. از مغازه دار اجازه گرفتم عکس بگیرم گفت اگه واقعا قصد خرید دارید اشکال نداره. گفتم برای دخترم میخوام خیلی سخت پسنده خودشم اینجا نیست باید حتما خودش چک کنه والا رو دستم میمونه  بهش زنگ زدم گفتم تو تلگرام آنلاین باش عکس میگیرم هر کدوم رو پسندیدی بگو برات بخرم. همون اولین رنگ و نقش و نگاری رو که خودم دست گذاشتم روش رو پسندید. داشتم به مغازه دار میگفتم دو ساله عروسی کرده هنوز هرچی رو میخواد رو براش میگیرم. یه خانمه داشت کاسه آبگوشت خوری میخرید، خندید و گفت دوساله رفته هنوز داری بهش سرویس میدی!!!؟؟؟  اون دیگه کیه ! شما دیگه کی هستین !!!؟؟؟ والا پرروشون میکنین برو کنار ببینمممم... مرده بودم از خنده .

 باباش گفت بابا یه دونه دختر که بیشتر ندارم به اون ندم به کی بدم؟ خانمه گفت باشه یه دونه، دیگه شوهرش دادی رفته

مغازه دار هم گفت آره دیگه یه دونه اس  عزیزدردونه اس . خلاصه که یک و نیم هم اینجا خرج کردم .‌‌حالا میترسم برم سرویس رو خونه باز کنه بگه اه مامان این که مثل عکس نیست!!


 


نظرات 10 + ارسال نظر
مادر خونه پنج‌شنبه 30 فروردین 1403 ساعت 10:39

بعضی از آدما رزق میشن تو زندگی
مثل شما
خوشبحال اطرافیان شما

خدا کنه اینجور باشم
ممنون عزیزم

آرام چهارشنبه 29 فروردین 1403 ساعت 11:06

مامان منم مثل شماست عزیزم خدا همه مادرا رو حفظ کنه الهی همیشه سرحال سرپا و سلامت باشید و به بچه ها برسید و کیفشو کنین

خدا مادر رو برای شما و شما رو برای مادر نگه داره. دقیقا کیف می کنم از خوشحالی و لذت بردن بچه هام

رضوان سه‌شنبه 21 فروردین 1403 ساعت 20:53

با سلامتی داماد دار شدید

بله دو سالی میشه

لیلی پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 20:42 http://Leiligermany.blogsky.com

راستی یادم رفت
عکس این رومیزی محبوب رو می ذاشتی ما هم ببینیم که این قدر خواهان داره

پیکو فایل تازگیا برای آپلود همکاری نمیکنه
اگه تونستم حتما ادامه مطلب میذارم

لیلی پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 20:41 http://Leiligermany.blogsky.com

من موقع جهیزیه خریدن اصلا چینی نمی خواستم چون سنگینه . می گفتم دو دست ارکوپال بسمه ولی مادر اصرار کرد و چینی خریدیم که الان همه شون تو جعبه اش تو انبار هست و من خودم دوباره ارکوپال خریدم.
شما هم مثل مادر من اعتقاد به ساپورت مادام العمر فرزند دارید. امسال که خواهر کوچیکه به خانه بخت رفت مادر به ما هم جهیزیه مجدد داد. گفت این سرویس گل هاش قشنگه برای شما هم خریدم.
مادر من میگه پول رو باید تا خودمون هستیم بدیم به بچه هامون کیف کنند و ما هم شادی شون رو ببینیم بعد از مردن ما که دیگه براشون لطفی نداره.
ان شالله خدا بهتون سلامتی و طول عمر بده شادی فرزندان رو ببینید

من خودم چینی دارم اونم چند دست اما اصلا ازشون خوشم نمیاد به علت همین سنگینی و لب پر شدن و...
خدا مادرتون رو نگه داره قدرشون رو بدونید
منم با مادرتون هم عقیده ام
خودم تو دوران مجردی و بعدش خیلی چیزا رو میخواستم و آرزوی داشتنش به دلم مونده اما دیگه الان اون حس و حال رو ندارم برای همین میگم خواستن هر چیزی یه زمانی جذابه پس بهتره همون موقع داشته باشید
ممنون لیلی بانو همین آرزوهای قشنگ رو برای شما دارم

رضوان سه‌شنبه 14 فروردین 1403 ساعت 20:02 https://nachagh.blogsky.com/

از من به شما نصیحت رومیزی برای دیگران نخرید وگرنه ممکنه ما نیز مشتری شویم.خوبه نسخه تون تک باشه و دیگران غبطه بخورند به سلیقه تان.

شما امر بفرمایید تقدیم میکنم
اصلا چنین اخلاقی ندارم
همین جوری هم غبطه میخورن بخوام تک هم باشم که واویلاست

سلام سه‌شنبه 14 فروردین 1403 ساعت 18:15

با درود
سال نو مبارک
نماز و روزه قبول
همکاری دارم عروسش اهل کرمان است
چقدر از او تعریف می کند
همکار دیگرم
می گه یک دختر شوهر دادم
سی سال باید خدمات بعد ازدواج بدهم
حالا حساب کن ما دو تا دختر داریم چه وضعی داریم ؟
دعا می کنم
خدا سایه سر شما را و همسر را روی سرش نگه دارد

سلام
خیلی خوشحال میشم که میگویند و کرمانی جماعت رو به خوبی یاد می‌کنند
نظر من اینه که اگه بچه نیاز داره و پدر ومادر هم وضعیت مالیشون جوری هست که می تونند کمک کنند باید به وقت نیاز کمکشون کنند
خدا حافظ و نگهدار شما و دختراتون باشه

قره بالا سه‌شنبه 14 فروردین 1403 ساعت 17:37

مبارکتون باشه خاتون جانم
من اگه جای شما بودم به هیشکی آدرس نمی‌دادم
اصلا خوشم نمیاد کسی از وسایل من داشته باشه


خدا سایه شما و همسرتون رو از سر بچه ها کم‌نکنه

ممنون عزیزم
ولی من این اخلاق رو ندارم تازه اگه طرف بگه بده من ببرم بعد برو برا خودت بخر جمع میکنم میگم بردارو برو

خدا شما و تپل خان رو هم واسه هم نگه داره

فاضله سه‌شنبه 14 فروردین 1403 ساعت 17:23 http://1000-va2harf.blogsky.com

سمیرا سه‌شنبه 14 فروردین 1403 ساعت 14:55

رومیزی ها مبارک همگیتون باشه ان شاءالله ولی به نظرم دخترتون رو دل شاد و مفتخر می کنید، دخترتون لطفتون رو درک می کنه و پیر هم بشه میگه مامان بابام بعد دو سال داشتن برام ظرف می خریدن این چیزاست که واسه آدم می مونه

ممنونم سمیرا بانو
واقعا از جان و دل از شاد شدنش لذت میبرم
و عقیده دارم تا زنده ام باید کمکشون کنم . مثلا الان نیاز داره خونه بخره یا ماشین داشته باشه اگه نخواهیم کمکشون کنیم مثلا ده سال دیگه بعد از مرگ چه فایده میتونه براشون داشته باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد