گزارش عمل

قبل از هر چیز از همه دوستانی که به صورت عمومی و خصوصی و در قالب پیام پیگیر سلامتی همسرم بودم تشکر می کنم . واقعا تو این جور مواقع میشه دوستان خوب و دلسوز رو از بقیه دوستان جدا کرد . ارادتمند همه تون هستم 

روز یکشنبه 18 تیرماه ساعت 3 همسر رو آماده کردند برای اتاق عمل . دکترش اون روز عصر 7/8 عمل جراحی داشتند . به همراه همسر من دوتای دیگه همزمان رفتند اتاق عمل . مونده بودم این دکتر چه سرعت عملی تو عمل جراحی داره که سه تا سه تا میبره برای عمل . به فاصله خیلی کم هم هر سه باهم اومدن تو ریکاوری . دوتای اولی منتقل شدند به بخش اما همسر من رفت ICU و این باعث شد من به شدت بهم بریزم دلهره عجیبی گرفته بودم . تو این فاصله خواهرم که خودش پرستاره زنگ زد و گفت آی سی یو خیلی بهتره رسیدگی بیشتری میشه مرتب علائم چک میشه، قند خون و فشار خون و ضربان قلب کنترل میشه شرایط که پایدار بشه منتقل می کنند به بخش

خب صحبتهای خواهرم تاثیر خوبی داشت باعث شد آروم بشم . بعداز مدتی اجازه دادند بریم و ببینیمش . من که رفتم بالاسرش وقتی رنگ پریده اش رو دیدم و ناله های سوزناکش رو شنیدم دوباره همون حال بهم دست داد و سیل اشکام جاری شد.(پرستاره اومد دعوام کرد و گفت چرا گریه میکنی ؟ گریه نداره . مریضت حالش خوبه فقط کمی درد داره )

 مدام پرستار رو صدا میزد و میگفت خانم دکتر تو رو خدا منو بلند کنید برم دستشویی! دستش رو گرفتم  گفتم عزیزم تو الان بهت سوند وصله نیازی نیست بری دستشویی.  اصلا متوجه حضور من نبود فقط مدام میگفت من باید برم دستشویی انگار نفخ شکم به شدت اذیتش میکرد و این باعث میشد مدام بگه میخوام برم دستشویی . پرستار گفت برو بیرون الان بهش آرامبخش میزنم آروم میگیره خلاصه که با چشم گریون اومدم بیرون ... بعد به نوبت دخترم و دامادم و پسرم و داداشش یکی یکی رفتند چند دقیقه ای دیدن و اومدند بیرون

نیم ساعتی نشستیم که ببینیم میتونیم دکتر رو ببینیم و باهاش در مورد عملش حرف بزنیم که هرچی زنگ اتاق عمل رو زدیم گفتند دکتر سر عمل هستند بعد هم یکی از پرستارای آی سی یو گفت دکتر عملش تموم بشه از یه در دیگه میره بیرون شما نمی تونید ببینیدش 

خلاصه دردسرتون ندم تا ساعت 6.5 بیمارستان بودیم و به توصیه پرستارها که امشب کاری از شما برنمیاد و به وجودتون نیازی نیست اومدیم خونه ...

ساعت حدود یازده شب تلفن خونه زنگ زد شماره ناشناس بود گوشی رو برداشتم از بخش آی سی یو بود گفت خانم ببخشید دکتر میخواد باشما صحبت کنه ... دلم هرررری ریخت تا وصل بشه من مردمو زنده شدم... گفتم سلام آقای دکتر که یهو دیدم صدای خیلی خفیفی از اونور گوشی میاد صدای همسر بود . دیدم ناراحت و عصبانی میگه کجا رفتید شما چرا همه اومدن ولی تو نیومدی ؟؟؟ موبایل منو کجا بردی ؟ چرا وسایل تو اتاق رو رها کردید رو رفتید ... اصلا مونده بودم چی جواب بدم ... چطور این بعداز عمل اینقدر حالش بد بود که نمی تونست حرف بزنه الان تونسته زنگ بزنه خونه و نگران بقیه مسائل باشه  خب از یه طرف خوشحال بودم که به فاصله چند ساعت حالش این همه تغییر کرده از طرفی هم دلخور که چطور منو ندیده رفتم باهاش حرف زدم و میگه چرا نیومدی !؟ به هر حال این تماس تلفنی اون موقع شب قوت قلبی شد برامون 

+ ساعت 7 صبح دکتر اومده ویزیتش کرده و گفته شرایط خوبی داره میتونه به بخش منتقل بشه . مثل اینکه حدود 20 تا 30 سانت از روده (کولون) برداشته شده . از ساعت 9 صبح به بخش منتقل شده و در حال حاضر باید مرتب راه بره 

+ دیروز قبل از عمل خودم رو رسوندم بیمارستان و با خواهش و تمنا از انتظامات خواهش کردم اجازه بده قبل از عمل ببینمش . قبول کرد رفتم داخل آسانسور یه خانمی هم باهام اومد داخل . حالا شانس ما این آسانسور هی میرفت تو زیرزمین میومد تو طبقه همکف گیر می کرد و درش باز نمیشد ... زنگ هشدار رو میزدیم دوباره راه میوفتاد میرفت وسط طبقات گیر می کرد . برقش هم کلا از مدار خارج میشدو تو کابین ظلمات میشد . استرسی که بهم وارد شده بود بیش از اندازه بود . من تا حالا سابقه گیر کردن تو آسانسور رو نداشتم اما یکی از همکاران چندوقت پیش تو اداره (بعداز وقت اداری وقتی هیچ کس تو اداره نبوده به جز یکی دوتا نگهبان) تجربه افتادن آسانسور از طبقه چهارم به انتهای چاله آسانسور رو  تجربه کرده بود اونجا یاد همکارم افتادم که وقتی از تجربش میگفت و چه حالی بوده منم ترس برم داشت که نکنه امروز همین اتفاق بیوفته . خلاصه یه ربع تو آسانسور گیر افتاده بودیم و هی بالا و پایین میرفتیم و بین طبقات می موندیم تا بالاخره درست شد 

از شانس ما دیروز هر سه تا آسانسور بیمارستان به نوبت خراب میشدند به طوری که وقتی مریضای ما رو آوردند تو ریکاوری به خاطر خرابی آسانسور نمی فرستادن بیرون  والا بیمارستان خصوصی با اون همه دک و پزش آسانسوراش به نوبت  خراب میشدن خیلی جالب بود 

+ امروز داداش همسر موضوع دیشب رو برای همسر تعریف کرده و گفته از دستت خیلی ناراحت شده . همسر هم امروز خودش زنگ زده و گفت به خدا من بعد از عمل فقط پسر و دخترم رو دیدم اونم خیلی مبهم ... بقیه رو اصلا یادم نمیاد دیده باشم . کلی ازم عذر خواهی کرد گفت شرایطم رو درک کن من واقعا شما سه تا  (من و داماد و داداشش)رو یادم نمیاد دیده باشم 

+ ساعت 4 تا 5 وقت ملاقاته و ما می تونیم بدون خواهش و تمنا بریم و بیمارمون رو ببینیم 

نظرات 15 + ارسال نظر
عمه اقدس الملوک چهارشنبه 21 تیر 1402 ساعت 17:46 https://amehkhanoom.blogsky.com

من از وقتی تو کانال گیل پیشی جان نوشتی فردا عمل دارن و دعا کنید، فقط دعا کردم. اما نه دلش را داشتم بهت پیام بدم نه دلش را داشتم بیام وبلاگت. هرچند ته دلم یک قوت قلب بود که این عمل با موفقیت بسیار همراهه و انشاالله که سلامتشون را بصورت کامل بدست میارن. اما امان از برخی ترسها که حتی تو قوت قلب هم ته دل ادم هست.
هرچند تمامش بهانه بود، اما در کل خوشحالم و امیدوارم خوشحالی واقعی را وقتی پیدا کنم که بنویسی هیچ اثری ازین بیماری دیگه نیست و همتون درسلامت کاملید

ممنونم عمه جان واقعا من فکر می کنم دعای دیگران همیشه به اجابت نزدیک تره و الان عمیقا اعتقاد دارم اینکه کبد به درمان جواب داده از دعای دوستان بوده . خیلی لطف کردید عزیز دل ببخشید این مدت خیلی کمرنگ بودم به بزرگواری خودتون ببخشید

گیل‌پیشی چهارشنبه 21 تیر 1402 ساعت 13:06 http://Www.temmuz.blogsky.com

خانوم مهندس عزیزم، شرمنده می‌فرمایید در این شرایط سخت، برای وبلاگم وقت میذارید.
شما خوشحال باشید، ما هم خوشحالیم. ان‌شاالله دیگه گذر هیچ کدوم از افراد خانواده به پزشک نیافته.

خواهش می کنم عزیز جان. نازنین بانو
این روزا که خیلی کمرنگ شدم واقعا فرصت وب اومدن نداشتم .
ان شالله همیشه سلامت باشی و شادکام

گیل‌پیشی چهارشنبه 21 تیر 1402 ساعت 13:01 http://Www.temmuz.blogsky.com

خدا رو شکر.
خدا برای هم حفظتون کنه.

مرسی عزیزم

محیا چهارشنبه 21 تیر 1402 ساعت 12:17

فقط ۱ دهم بالاتر از نرمال هست سه ماه دیگه هم میرم نمیدونم شما چقدر خارج از رنج بودین

خب خداروشکر ان شالله که چیزی نباشه ولی حتما سالی یه مرتبه رو چک کنید

محیا چهارشنبه 21 تیر 1402 ساعت 12:16

من ۱۲ سال تحت نظرش هستم دکتر خوبیه با توجه به سابقه ام که دوباره خوب میشد حتما دست نگه داشته فعلا قصد بارداری ندارم ولی اگه قصدش باشه حتما بهش میگم که چه باید بکنیگ

اینکه تحت نظر هستید خیلی عالیه کلا هیچ مشکلی رو نباید نادیده گرفت چون کم کم مزمن میشه و کار دست آدم میده
ان شالله که تیروئیدتون سالم باشه و نیازی به درمان نداشته باشه

گیل‌پیشی سه‌شنبه 20 تیر 1402 ساعت 20:33 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام خانوم مهندس، امروز شرایط بهتره شکرخدا؟

سلام عزیزم
بله شکر خدا امروز اجازه داشت کمی غذا بخوره

الهام سه‌شنبه 20 تیر 1402 ساعت 15:10

انشاالله سال بعد این موقع می یایی از خوشیهات با همسرت تعریف می کنی و کلی به این روزها می خندی

ممنونم الهام جون
ان شاءالله به امید اون روز

محیا سه‌شنبه 20 تیر 1402 ساعت 11:07

ایشالله دیگه گذرتون به دکتر نخوره

ممنون
ان شاءالله هیچ بنده ای گرفتار دکتر و بیمارستان نشه

مامان یک فرشته سه‌شنبه 20 تیر 1402 ساعت 10:02 http://Parvazeyekfereshte.blogsky.com

امیدوارم روز به روز حالشون بهتر و بهتر بشه و برای همیشه با این بیماری خداحافظی کنن

ممنون عزیزم
امیدوارم این اتفاق بیوفته و من سال آینده این موقع بنویسم که دیگه اثری از این بیماری وجود نداره

سلام سه‌شنبه 20 تیر 1402 ساعت 09:48

با درود
در اتاق ریکاوری معمولا اینگونه مسائل هست بعضی وقتها بیمار فحش هم می دهد
یکبار یکی از هم شهری هامون وقتی بهوش اومد شروع به لکد پرانی کرد که اگر لگدش به هر کس می خورد در جا عزرائیل را ملاقات می کرد
هیچ پرستاری جرآت نداشت نزدیک اش بشود
رفتم و آهسته باهاش صحبت کردم خیلی آروم بلندش شد و روی تخت دراز کشید تا به بخش برود
پرستار سئوال کرد چی بهش گفتی که نرم شد
گفتم هیچ چیز فقط با زبان مادری اش بهش گفتم پا شو روی اون تخت بخواب

سلام و درود جناب سلام
بله منم شنیدم
من حتی شنیدم موقع هذیان گویی رازهای مگوی خودشون رو فاش کردند
چه خوبه که شخصیت شناسی تون کار خودش رو کرده و بیمار رو تسلیم کرده . احسنت بر شما

فاطمه دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 16:59 http://Ttab.blogsky.com

خداروشکرکه ازنتیجه عمل راضی هستید.ایشالله این دیگه آخرین دواودرمون باشه وبعدش صحت وسلامت.
بیمارستان خصوصی بعضامثل مدرسه ی غیرانتفاعیه که فقط دک وپزداره

بله الحمدلله به نظر میاد جراح بسیار حاذقی هستند و اینقدر تمیز عمل رو انجام دادند
دقیقا همینه خدمات بیمارستان دولتی رو میده پول خصوصی رو میگیره
دیروز رفتم آب بخورم آب سرد کن آب نداشت

قره بالا دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 15:01 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

خداروشکر همه چی بخیر گذشته
هم عمل همسر هم آسانسور

ان شاء الله روزای خوب در پیشه

بله انگار باید همیشه شکر گزار بود چون اتفاق بدتر از اون هم داریم که بیوفته
ان شاءالله

فاطمه دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 13:59 https://4seasoninlife.blogsky.com/

الهی شکر انشاالله هر روز حالشون بهتر بشه

ممنونم بانو
ان شاءالله

گیل‌پیشی دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 13:47 http://Www.temmuz.blogsky.com

خدا رو شکر عمل خوب پیش رفته. خیلی خوشحال شدم خانوم مهندس عزیزم
چقدر همسر بهتون وابسته‌ست.
مراقب خودتون باشید. چقدر استرس تحمل کردید. کاش این ایام از خواهر بپرسید، آرامبخش مصرف کنید، به بدنتون صدمه وارد نشه.

ممنونم گیل پیشی جان
دکترش خیلی تو عمل جراحی روده حاذقه
از وابستگی یه چیزی فراتره باید یه پست راجع بهش بنویسم
آره خواهرم چون سال های ساله تو یکی از بزرگترین بیمارستان های کرمان مسئولیت داره حرفاش برای ما حجته و البته آرامبخش

پریسا دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 12:43

خدا رو شکر که بخیر گذشت. استرس شما رو تا حدودی تجربه کردم و میدونم که فقط وقتی آدم به آرامش نسبی برسه میتونه در موردش حرف بزنه. صمیمانه آرزو میکنم که همیشه سلامت باشید و روزهای سختتون سریع بگذرن.

ممنونم نازنین . واقعا تا آدم تو این موقعیت ها قرار نگیره متوجه نمیشه چی به طرف میگذره . همیشه دعا کردم هیچ بنده ای گرفتار چنین موقعیت هایی نشه
من هم قلبا براتون آرزوی صحت و سلامتی دارم و ممنونم که برام وقت میذارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد